بنام خدا

روزمون رو با یک به تخمم پررنگ به تمامی رویداد های روز های اخیر شروع میکنیم و دیگه اصلا بهشون فکر نمیکنیم. اگه فکر کنم خر ام.

1. فکر کنم علت این غم انگیزی شدید دیشبمو فهمیدم؛ من دوست دارو هم اتاقیم خوشگل باشه! این دختره رو چون خوشگل نیست دوستش ندارم://// 

۲. قبل این که حاضر شم برای باشگاه و غذا بپزم، نشستم و سوالای کتاب فارمارو نگاه کردم که ببینم در چه حده و میتونم ترجمه اش کنم یانه؟ خوب بود. به یکی از همکلاسیام پیام دادم که تو این اقدام بشردوستانه باهام همکاری میکنه یا نه؟ هنوز جواب نداده‌. به مدت ۲ ساعت رفتم باشگاه و برگشتم. لباس جدیدم رو پوشیدم، رژلب و ریمل هم زدم و به نظرم خیلی خوب شده بودم ، غصه خوردم که من دختری رو دوست ندارم چون خوشگل نیست ولی خودم هیج نقشی توی خوشگل شدنم نداشتم هیچی. زندگی اینجا هم منصفانه نیست. من دوستش ندارم به درک! پسر ها هم حتما بهش کمتر توجه میکنند و میدانی این در اغلب موارد برای یک دختر چقدر دردناک است که توجه جنس مخالف هیچ وقت روی او نبوده باشد؟هیج وقت میفهمی یعنی چی؟ من هیچوقت نمیتونم این رو درک کنم هرگز. و میدونم دونستن این که نمیتونی کاری براش کنی چقدر بده. اما زندگی هیچ وقت منصفانه نبوده و نخواهد بود و به هممون ظلم های زیادی کرده‌. موقع رفتن احساس کردم یه نفر با قدم ها تند و محکم پشت سرم داره میاد و میخواد بهم نزدیک بشه، چون من در حالت عادی قدم هام خیلی سریعه و وقتی قدم های کسی رو بدون کم شدن صداش از پشت سرم بشنوم تریگر رفلکس دفاعیه برام. بله از قبل فست فود لیمو شروع شد و تصمیم گرفتم برم توی یه مغازه ای. بعدش بوستان بوگندوی یاس بود که سریع ازش رد شدم و زدم توی شیرینی فروشی. توی معازه وایستادم رو به خیابون و نگاه کردم. مردک اصلا قیافه ترسناک و عجیبی نداشت ولی زل زده بود توی چشمام انگارهمه چیز را میداند. دلم میخواست بزنم توی دهنش. شکلاتها رو نگاه کردم، یه بسته شکلات تخم مرغی گرفتم به ارزش ۲۱ فاکینگ تومن! اونقدر زیاد نیست برای اون شکلات ها ولی چون اصلا قصد خرید نداشتم خیلی زورم اومد از این خرج الکی‌. توی باشگاه یه خانومی که همیشه طوری وانمود میکرد که انگار من رو نمیبینه امروز که آرایش کرده بودم بهم لبخند زد! ما ها خودمون هم به خودمون رحم نمیکنیم!! چرا باید اینقدر اینجوری باشیم؟ اگه کسی زشت باشه باید بهش نگاه نکنیم و اگه خوشگل باشه باید بهش لبخند بزنیم؟ واقعا؟ خودم هم رگه هایی از این خاصیت رو توی اعماق ذهنم دارم و حالم از این خصیصه ام به هم میخوره. حقیقتا نفرت انگیزه.

روز دوم سیکلمه و کمرم درد میکنه و فکر میکنم کاش اینقدر زور نمیزدم! دارم غصه میخورم برای این که قراره روزی ترک کنم تا زنده بمونم، و غصه میخورم که نمیتونم همه چیز رو با هم داشته باشم. و غصه ام کم میشه وقتی فکر میکنم دائمی نیست و شرایطی است مشابه همین حالا.

۳. از این حرفایی که زدم و پرده هایی که از مخفیات ناخودآگاهم برداشتم ت خوردم. بغضم نمیره. نمیتونم گریه نکنم.

۴. رژلب قرمز میزنن، میرن بیرون، عکس میزارن تو اینستا، کپشن هایی که یعنی ما خوشحالیم. حتی اگه یک درصدشم خوشحال باشن قبطه میخورم. من بخاطر این ۸ دقیقه ای که سر جام نشستم به سقف نگاه کنم و آهنگ گوش بدم عذاب وجدان میگیرم. انگار حق ندارم. تا هزار سال دیگه هم همین طوریه‌. به درک اصلا‌.

۵. آن کس که تو را شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

۶. محدثه در میکده عشق محمدمعتمدی ره گوش کن ببین چه خووبه*__*

۷. آقا این گلوبوس فارنژیوسه تو حلقم :))))))) بغض نیست :))؟)))))))))) بخاطر استرسه درستم نمیشه :))))))))))

۸. در سالن مطالعه دختر رو اعصابی کنارم نشسته بود که بسیار وجودش آزارم میداد. از نگاه کردن های یواشکی ام روی میزش و روی صفحه لپ تاپش فهمیدم این یکی دو سال پیش من است. خود خود من بود. حالا نمیدانم در ادامه چه خواهد شد اما بسیار شبیه من بود. داد میزد که فکر میکند حتما در دانشگاه برایش ریده اند. مشخصا فکر میکرد میتواند با تلاش به نتیجه های خوبی برسد و کسی بشود که فکر میکند باید بشود.  فکر میکند موفقیت حتما معلول تلاش است و مطمین است که در مسیر درستی است. ولی خب بجز گذشت زمان هیج چیز دیگری نمیتواند حالی این آدم جوگیر کند که در دانشگاه برایت اصلا نریده اند و فقط باید خودت برای خودت کاری کنی. خودت به خودت آموزش بدی و پشتت به هیچ کس و هیچ جا بند نباشه. یعنی اعتماد نکنی که اینجا حقم رو از زندگی میگیرم. وقتی هر قدم رو با بی اعتمادی برداری بردی.

 


مشخصات

آخرین جستجو ها