سلام 

این منم، دختری که 21 سالشه ولی همیشه میگه 20 سالمه. میخوام اختیار این کلمه هایی که اینجا تایپ میشه رو به خیلی پایین تر از قشر مغزم بسپرم. به پایینی انگشت هایم. اشتباه میکنم اشتباه من همون آدم قبلی ام و هیچ تغییزی نکردم. ضمیر آدم که عوض نمیشه. دلم برای اون خودم که احمق نبود تنگ شده. کاش امروز میرفتم پردیس کتاب. چرا نرفتم؟ هنور وقت نیست؟ نمیدونم عجله ای میشه دیرم میشه. دلم تنگ شده برای وقتایی که اینققدر پیپ رو دوست نداشتم. امروز به استوریم واکنش نشون داد ولی اهمیتی نداره چون شاید هزاران نفر رو ریپلای میکنه. کاش اینقدر احمق نبود. بعد از ظهر خواب دیدم که تو یه بیمارستان روانی خارجی که زبون دکتراشون رو نمیفهمم منو کیس ریپورت کردن. از صبحه توی اتاق تنهام. شاید تنهایی تو خابگاه منو دیوونه کرده؟ پس وقتی سال دیگه برم خونه کاملا دیوونه نمیشم؟ نمیدونم. من دوست دارم به آرزو هام برسم. دیدی میگن اگه میتونی ارزوش کنی میتونی داشته باشیش؟ اره دیدم. فکر میکن راست میگن. چشمام تار میبینه نمیدونم چرا. فکر میکنم صورتم جوش زده و البته فکر نیست حقیقته چون آیینه میگه. اهمیتی نداره. دوست دارم موهامو کوتاه کنم ولی عید عروسی فائزه ست. دلم برای فائزه و محمد تنگ شده. انگشت هام احمق شدند نمیفهمند. باید الانا لباسامو عوض کنم برم سالن مطالعه. لباسام خیلی خستن و باید لباس مرتب تری بپوشم برم پایین چون همه عالم و آدمی که باهاشون رودرواسی دارم دارن اونجا درس میخواننند. 

انیمه دیدم البته نصفشو دیدم. قهوه و میوه درست کردم و خوردم. از توی لپ تاپ آهنگ گذاشتم؛ یه آسمون آبی محسن یگانه.

باید سکوت اتاقو شکست وگرنه طلسمت میکنه. ما آدم های ترسویی هستیم که دنبال آرزوهامون نمیریم

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها